بوی پیراهن یوسف، فیلمی درام ساختۀ ابراهیم حاتمیکیا با تکیه بر موضوع اسرای دفاع مقدس.
ابراهیم حاتمیکیا، کارگران و فیلمنامهنویس، متولد هفتم مهرماه ۱۳۴۰ در محلۀ پامنار تهران است. او فارغالتحصیل فیلمنامهنویسی دانشگاه سینما و تئاتر دانشگاه هنر است و از سال ۱۳۶۰ ش، کارش را با همکاری در گروه تلویزیونی «روایت فتح» آغاز کرد. در کارنامۀ هنری او، کارگردانی و فیلمنامهنویسی آثار بسیاری در حوزۀ سینمای دفاع مقدس به چشم میخورد که شماری از آنها عبارتاند از: وصل نیکان (1370 ش)، از کرخه تا راین (1371 ش)، برج مینو (1374 ش)، آژانس شیشهای (1376 ش) و به نام پدر (1384 ش) («ابراهیم ... »، بش؛ روحانی، ص ۴).
حاتمیکیا دربارۀ انگیزه خود در ساخت این فیلم مینویسد که در ۱۳۶۵ ش، یکی از بهترین دوستانش شهید شد و پدرش را، که رانندۀ تاکسی خط راهآهن بود، به خط فرودگاه منتقل کردند. این تغییر سبب شد که پدر دوستش با فرهنگی جدید و متفاوت روبهرو شود و همین موضوع، نخستین جرقههای نگارش فیلمنامۀ بوی پیراهن یوسف را در ذهن حاتمیکیا شعلهور کرد. یادداشتهای این فیلمنامه مدتی کنار گذاشته میشود تا اینکه در زمان ورود اسراء، باز حاتمیکیا پژوهشهایی دربارۀ اسراء انجام میدهد و با افرادی گفتوگو میکند. این پژوهشها و آن یادداشتهای قدیمی طرح کلی فیلم را شکل دادند (حاتمیکیا، ص ۲۱).
این درام داستانی سرگذشت دایی غفور را روایت میکند که رانندۀ تاکسی فرودگاه است و پسرش، یوسف، در جنگ مفقودالاثر شده است. پلاک پسرش را از شکم کوسه درآوردهاند، اما او هنوز باور دارد که فرزندش زنده است. شبی در فرودگاه، زنی جوان به نام شیرین را ملاقات میکند. شیرین در خارج از کشور تحصیل و زندگی کرده و حالا که خبر آزادشدن اسراء را شنیده، به امید دیدن برادرش، خسرو، به ایران آمده است. برخوردش با دایی غفور باعث تأثیرپذیریاش میشود و وقتی متوجه میشود که دایی همۀ حقیقت را دربارۀ برادرش به او نگفته است و احتمال مرگ خسرو را میشنود، به دایی غفور اعتراض میکند که قصد داشته او را هم مانند خودش اسیر توهم و انتظار کند و تصمیم میگیرد به پاریس بازگردد. دایی غفور خبری از زنده بودن خسرو به دست میآورد و برای رساندن خبر به شیرین راهی فرودگاه میشود و او را با خود برای رفتن به قصرشیرین و استقبال از اسراء همراه میبرد. در آنجا، شیرین که در جستوجوی خسرو ست، یوسف را در میان اسراء آزادشده میبیند و دایی غفور را از بازگشت پسرش آگاه میکند. در آخر هم، این شیرین است که پشت فرمان تاکسی مینشیند و جای دایی غفور را میگیرد.
بوی پیراهن یوسف در ۱۳۷۴ ش ساخته و اکران شد و از نخستین فیلمهای سینمایی است که روایتی از آزادگان دارد. این فیلم برخلاف خاکستر سبز، که فیلمی جادهای بود، و از کرخه تا راین، که در آن با یک قصه روبهرو بودیم، قالبی داستانی دارد. با این تفاوت که در پس این قصه، حرفی نهفته است و قرار نیست که فیلم فقط به بازگشت آزادگان بپردازد، بلکه قصد آن تصویر مفهوم انتظار است (همانجا).
عنصر جداافتادگی در بوی پیراهن یوسف، همچون برخی دیگر از فیلمهای حاتمیکیا، نمود دارد. یوسف، خسرو و سایر اسراء از سرزمین خود جدا افتادهاند؛ دایی غفور که برخلاف همه، باور دارد که فرزندش زنده است، جدا افتاده و در بخشی از فیلم که خلاف جهت اتوبان حرکت میکند، باز اشاره به همین دیدگاه دارد؛ شیرین در خارج از کشور و دور از خانواده زندگی میکرده و حالا و پس از بازگشت به وطن، باز هم تنها ست. در این فیلم، نمونههای دیگری نیز از بنمایۀ رهاشدگی دیده میشود که به گونهای بوی پیراهن یوسف را به تصویری از هجران، دوری، جداافتادن و انتظار مبدل میکند (روحانی، ص ۶۹-70؛ شهرزاد، ص ۱۰؛ قس: قاسمعلی، ص ۲۲۰).
موضوع پلاک در این فیلم حاتمیکیا هم نمود دارد. پلاک یوسف در دستان صدیقه، نامزد یوسف، است که پس از ازدواج با فردی دیگر، آن را به دایی غفور میدهد و با دادن پلاک، گویی دارد بهصورت کامل از یوسف دل میکند (روحانی، ص ۴۲-43). شیرین هم در گذر از تونل انتظار، در حالتی رؤیاگونه، تک پلاک خسرو (یا یوسف) را دو پلاک میبیند و بر زنده بودن آن دو ایمان میآورد (قاسمعلی، ص ۲۲۳).
ویژگی دیگر این فیلم، که برگرفته از ایدههای منحصر حاتمیکیا ست، تصویری است که از شخصیت اسراء به مخاطبان نشان میدهد. در این اثر، اسیری که خبر شهیدشدن خسرو را به دایی غفور میدهد تابع احساسات است و با اندیشه عمل نمیکند. وقتی کاری انجام میدهد مستأصل میشود و در پی چارهجویی و به دنبال فردی است تا تقصیرها را گردن او بیندازد. پیچیدگی این شخصیت از آن جهت است که او سالها در روند اجتماعی ایران زندگی نکرده، دور از شرایط بوده و حالا که به اجتماع برگشته است، با همان افکار و اندیشههای پیش از اساراتش زندگی میکند. این گروه از شخصیتهای را میتوان انسانهای رشدنیافته یا بهتر بگوییم، انسانهایی که یک دورۀ زمانی را دور زدهاند و از آن گذر نکردهاند به حساب آورد و این ویژگی در شخصیت اسیر نمود مییابد (روحانی، ص ۳۷).
موضوع پرواز و برداشت ماورایی آن در فیلمهای حاتمیکیا بسیار پررنگ است و گاه نمودی مادی مییابد. در بوی پیراهن یوسف، قهرمان فیلم رانندۀ فرودگاه است و سکانسهای فرودگاه در این فیلم بارها دیده میشود که نقشی اساسی در روند آن دارد (همو، ص ۸۲-83).
یکی از بنمایههای تکرارشونده در فیلمهای حاتمیکیا، اشارۀ مستقیم به مفاهیم دینی و مذهبی است. در بوی پیراهن یوسف هم به دو داستان دینی اشاره شده است. اول، داستان یوسف و یعقوب، که پدر باوجود اینکه پیراهن (پلاک) فرزندش را، که خبر از مرگش دارد، به او دادهاند، باز هم به زندهبودن او ایمان دارد و نام فیلم هم برگرفته از همین داستان است؛ و دوم، داستان یونس نبی که در شکم کوسه گرفتار میشود و در نهایت زنده از آنجا نجات مییابد (همو، ص ۹۲-93).
حاتمیکیا سراسر فیلم را در شب فیلمبرداری میکند (بهجز صحنۀ بازگشت اسراء). این تاریکی و تیرگی ممکن است هم نمادی از تیرگی دوران فیلمسازی این فیلم باشد و هم دوران شمولتر، یعنی دوران غیبت شهدا در جامعه؛ چنانکه در سکانس بازگشت اسراء، تصاویر در روز فیلمبرداری میشود و حاتمیکیا لحظۀ ورود هریک را، که با چراغانی شهر و کشیدن ریسه در کوچه و برزن همراه است، ثبت میکند (همو، ص ۱۰۳؛ قاسمعلی، ۱۲۵).
ابراهیم حاتمیکیا افزونبر کارگردانی، فیلمنامۀ این اثر را با همکاری داریوش مؤدبیان نگاشته است. علی نصیریان و نیکی کریمی بازیگران اصلی فیلماند و جعفر دهقان، شیرین بینا، آتوسا قریشی، عزیزالله هنرآموز و شماری دیگران از بازیگران سایر نقشهای این فیلم را ایفا کردهاند. آتیلا پسیانی و فاطمه معتمدآریا بازیگردانان فیلم، عزیز ساعتی فیلمبردار، حسین زندباف تدوینگر، پرویز شیخطادی طراح صحنه و لباس، مجید انتظامی آهنگساز، ثریا خرمی و مهرداد میرکیانی طراحان چهرهپردازی و محمود سماکباشی صدابردار این فیلم بودهاند («بوی ... »، بش).
تهیهکنندگی این فیلم را مجید مدرسی بر عهده داشته و حمید مدرسی مجری طرح و مدیر تولید اثر بوده است (همانجا).
عوامل بوی پیراهن یوسف کاندید و برندۀ جوایزی در برخی جشنوارههای فیلم بودهاند: کاندید نقش دوم مرد، بهترین فیلمبرداری و بهترین صدابرداری در چهاردهمین جشنوارۀ بینالمللی فیلم فجر، ایران (1374 ش)؛ کاندید بهترین فیلمنامه، بهترین تدوین، بهترین فیلمبرداری و بهترین صدابرداری و برندۀ دیپلم افتخار و پلاک بلورین نقش اول مرد دورۀ ششم جشنوارۀ دفاع مقدس، ایران (1375 ش)؛ و کاندید بهترین عکاسی در پانزدهمین جشنوارۀ بینالمللی فیلم فجر، ایران (1375 ش). همچنین این فیلم در بسیاری از جشنوارههای ایرانی و جهانی به نمایش درآمده است: جشنوارۀ بینالمللی فیلمهای ایرانی در موزۀ هنرهای زیبای بوستن، امریکا (1374 ش)؛ جشنوارۀ بینالمللی فیلمهای ایرانی در مرکز هنر کنسر کلمبوس، امریکا (1375 ش)؛ هفتمین جشنوارۀ بینالمللی فیلمهای ایرانی در مرکز فیلم شیکاگو، امریکا (1375 ش)؛ دهمین جشنوارۀ بینالمللی فیلم دمشق، سوریه (1376 ش)؛ پنجمین جشنوارۀ بینالمللی فیلم داکا، بنگلادش (1376 ش)؛ شانزدهمین جشنوارۀ بینالمللی فیلم فجر، ایران (1376 ش): شرکتکننده در بخش روایت سبز؛ چهارمین جشنوارۀ بینالمللی فیلمهای ایرانی در مرکز فیلمهای آسیایی، سریلانکا (1377 ش)؛ جشنوارۀ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی در بوسنی (1377 ش): شرکتکننده در بخش بزرگداشت ابراهیم حاتمیکیا؛ هشتمین جشنوارۀ دفاع مقدس، ایران (1379 ش)؛ و جشنوارهای هفتۀ فیلم ایران در پراک، چک (1377 ش)، دارالسلام، تانزانیا (1379 ش)، آپاتی و سپیرم، مجارستان (1379 ش)، و بلگراد، یوگوسلاوی (1379 ش) («بوی»، بش).
مآخذ: «ابراهیم حاتمیکیا»، بانک جامع اطلاعات سینمای ایران، www.sourehcinema.com/Title/Title.aspx?Id=138109201599 (29 شهریور ۱۴۰۳)؛ «بوی پیراهن یوسف»، بانک جامع اطلاعات سینمای ایران، www.sourehcinema.com/Title/Title.aspx?Id=138109251781 (29 شهریور ۱۴۰۳)؛ حاتمیکیا، ابراهیم، «بوی پیراهن یوسف»، فیلم، 1374 ش، شم ۱۸۵؛ روحانی، محمدرضا، ابراهیم حاتمیکیا، فیلمساز مؤلف، تهران، ۱۳۷۷ ش؛ شهرزاد، شهاب، «نقد فیلم: سرانجام باورت میکنند (بوی پیراهن یوسف ساختۀ ابراهیم حاتمیکیا)»، سینما تئاتر، تهران، ۱۳۷۵ ش، شم 15؛ قاسمعلی، جابر، «یک دهه با ابراهیم حاتمیکیا/ رؤیاها»، نقد سینما، تهران، ۱۳۷۶ ش، شم 11.
/ معصومه میر/